زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

فرشته کوچولوی خدا

سفر به پیشگاه امام عشق و مهربانی

سلام نازگلکم دوباره با تاخیر اومدم اما این بار یه کم دلیلم موجهه دو تا سفر داشتیم  اول اینکه بعد از 6 ماه انتظار به پیشگاه امام عشق و مهربانی امام رضای مهربانم مشرف شدیم. آخه بعد از اون سفر پر از اضطراب که تو ماه رمضون به مشهد داشتیم و اصلا نتونستیم درست زیارت کنیم من و بابایی بد جور دلمون برای حریم باصفاشون پر میزد و همینکه امتحانای پایان ترم بابایی تموم شد تصمیم گرفتیم بریم پابوس آقا و خدا رو شکر شب میلاد پیامبر خوبیها در جوار فرزند نازنینشون تولد رو جشن گرفتیم. شما هم مثل خودم عاشق صحن اسماعیل طلا بودی از تو صحنهای دیگه که گنبد رو بهت نشون میدادم و بهت میگفتم سلام کن خیلی توجه نمیکردی ولی وقتی میرفتیم صحن اسماعیل طلا خود...
24 بهمن 1391

زهرای مصمم!

سلام جیگرم همه میگن که خونواده بابایی خیلی رو کاراشون مصمم هستن (دوست ندارم از لفظ لجباز استفاده کنم!)  و این طور که پیداس شما از این خصلت بهره زیادی بردی اگه یه کاری رو بخوای انجام بدی خیلی سخت میشه حواستو پرت کرد و به قول معروف پیچوندت  و در مواقع نادری هم که تونستم پشیمونت کنم چوبشو خوردم یه بار میخواستی کشوی بابایی که جزوه هاش داخلش بود رو بریزی بیرون به زحمت پیچوندمت  ولی  نصف شب بیدار شدی و گریه و جیغ که چراغو روشن کن و وقتی چراغ روشن شد دویدی  رفتی سراغ کشوی بابایی و همه را ریختی بیرون و با یک چهره فاتحانه منو نگاه کردی چند روز پیش هم میخواستی بری سراغ جعبه لوازم آرایشم و........نصف شب: زهرا:" ...
8 بهمن 1391

فرهنگ لغات

سلام شیرین زبونم مامانو ببخش با تاخیر اومدم دلیل موجهی ندارم ولی میتونم کلاسایی که میرم رو بهونه کنم! این روزا خیلی شیرین زبون شدی عاشق حرف زدنتم لهجه خیلی خنده داری داری مخلوطی از اصفهانی و نجف آبادی و فارسی معمولی بعضی کلمات رو خنده دار ادا میکنی مثلا استخون: اسکنون           بنویسم: ببنیسم         گوشت کوب:  گوش گوش          بریزم: بزیلم     آخ جون موهات داره بلند میشه و تقریبا میتونم دم اسبی ببندم البته اگه شما اجازه بفرمایید   ...
7 بهمن 1391
1